راه و رسم زندگی (12) : توکل بر خدا
یکی، آیه ای است از زبان همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده اند؛ آنان به مردمی که با آن ها مخالفت می کردند و سد راهشان می شدند، می گفتند: «و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرنّ علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون؛(30) چرا ما بر خدا توکل نکنیم و حال آن که خدا راه را به ما نشان داده و آن راه را خواهیم رفت و هر چه شما ما را شکنجه دهید، صبر و استقامت خواهیم کرد و اعتماد کنندگان باید فقط بر خدا اعتماد و توکل کنند. یکی از عناصر اثرگذار بر افزایش سطح حرمت خود، توکل به خداست، زیرا حرمت خودِ پایین در افراد، محصول احساس ناتوانی، احساس پوچی و بی معنا دانستن زندگی، درماندگی در برابر موقعیت های استرس زا و بحران های زندگی و ترس از شکست است و توکل به خدا، تفسیری واقع بینانه از حوادث و رویدادها ارائه می کند و بیماری و شکست را مثبت معنا می نماید و فرد متوکل با اعتماد به خدا احساس کارآمدی و توان مندی می کند و به امداد غیبی پروردگار دلگرم است.
حضرت یعقوب (ع) نیز با این که دستورهای لازم را برای پیش گیری از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود می دهد اما تأکید می کند که نمی توانم در برابر همه مشکلات تدبیری بیندیشم، لذا می گوید: «و ما اغنی عنکم من الله من شی ء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون؛(12) من با این دستور نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا مقرّر شده از شما برطرف کنم؛ حکم مخصوص خداست، بر او توکل کردم و همه توکل کنندگان باید بر او توکل کنند. پژوهش گران در سال های اخیر در جوامع اسلامی مثل ایران و کشور مالزی به تجربه تازه ای در اتخاذ شیوه روان درمانی برای بیماران مسلمان مبتلا به اضطراب و افسردگی، دست زده و طی آن، در بررسی های آزمایشی خود نشان داده اند که با به کارگیری روان درمانی مذهبی مثل استفاده از آموزش های قرآنی، دعا، توسل و توکل به خدا، به بهبود بیش تر و درمان سریع تری در مقایسه با گروه مشابه شان که درمان های غیر مذهبی دریافت داشته اند، دست می یابند.
درس دوم:منزلت توکل و رضایت به قضاى الهى
مىگوید و اگر نخواهد سکوت مىکند، نیاز به اسباب و شرایطى دارد که از قلمرو اختیار ما خارج است (چه بسا افرادى که سخنى را آغاز کردند، ولى نتوانستند به پایان برسانند، یا در هنگام سخن گفتن جان سپردند و یا عارضهاى برایشان رخ داد)؛ چه رسد به امورى که کاملا غیر اختیارى هستند؛ مانند زلزله و ابتلا به بیماریى که انسان در پیدایش آنها هیچ اختیارى ندارد و همه جزو مقدّرات الهى است. پس بر خدا منّتى نداریم و اگر در بهترین فرصتها، بهترین اعمال را انجام دهیم، در هنگام محاسبه بدهکار مىشویم و در واقع نباید انتظار پاداش داشته باشیم و یا انتظار رسیدن به مقامات والاى انبیا و اولیاى الهى را، چرا که آنها با اطمینان و اعتماد و حسن ظن به خدا، به آن مقامات رسیدند، نه با اعمالشان.
همه اینها در صورتى است که انسان مؤمن باشد و کارش را به خدا واگذارد، که در آن صورت خدا او را کفالت مىکند و هر چه به خیر و صلاح اوست، بدو مىدهد: اگر خیر او در ثروت است، او را ثروتمند مىکند و اگر صلاحش در فقر و تنگدستى و گرفتارى است، او را به گرفتارى و تنگدستى مبتلا مىکند. «فَاَضْرِبُهُ بِالنُّعاسِ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنّی لَهُ وَ ابِقاءً عَلَیْهِ فَیَنامُ حَتى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ ماقِتٌ لِنَفْسِهِ زارِىٌ عَلَیْها وَلَوْ اُخَلّى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ما یُریدُ مِنْ عِبادَتى لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذلِکَ. «فَاِنَّهُمْ لَو اجْتَهَدُوا وَ اَتْعَبُوا اَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوا اَعْمارَهُمْ فی عِبادَتی کانُوا مُقَصِّرینَ غَیْرَ بالِغینَ فی عِبادَتِهِمْ کُنْهَ عِبادَتی فیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِنْ کَرامَتی وَ النَّعیمِ فی جَنّاتی وَ رَفیعِ دَرَجاتی الْعُلى فی جِواری.
عدّهاى دستورات مربوط به حفظ و سلامتى بدن را، رعایت مىکنند و در عین حال به بیمارىهاى گوناگون مبتلا مىگردند و عدّهاى آن دستورات را رعایت نمىکنند، در عین حال سالم مىمانند، چون خداى متعال براى سلامتى آنها اسباب دیگرى قرار داده که دور از دسترس دیگران است. «قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِنَّ مِنْ عِبادی الْمُؤْمِنینَ عِباداً لایُصْلَحُ لَهُمْ اَمْرُ دینِهِمْ اِلاّ بِالْغِنى والسِّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فىِ الْبَدَنِ فَاَبْلُوهُمْ بِالْغِنى وَ السِّعَةِ و صِحَّةِ الْبَدَنِ فَیُصْلَحُ عَلَیْهِمْ اَمْرُ دینِهِمْ. البته همت گماردن به انجام واجبات و ترک محرمات، پایینترین مرتبه تقوا و به معناى مقدم داشتن رضایت الهى است، گرچه برخى در همین حد نیز با کراهت به این امر تن مىدهند، ولى اولیاى خدا، در اثر بندگى، به مقامى رسیدهاند که از بندگى و عبادت و ترک محرمات لذت مىبرند.
جلسه پانزدهم: رابطه متقابل توکل و ایمان
برخی از پیروان انبیا هم معتقد بودند خداوند در این عالم تنها تکالیفی را معین کرده و ما را به حال خود رها نموده است و خداوند تنها در عالم آخرت تأثیر داشته و نفع یا ضرری میرساند، پس باید خدا را پرستش کنیم تا در عالم آخرت به ما پاداش دهد! ولی هیچیک از ادیان الهی در حقیقت چنین آموزهای نداشتهاند و در اثر تحریف چنین اعتقادی در آنها وارد شده است. با شناخت بیشتر میتوان به مرتبهای بالاتر هم دست یافت و آن این است که ما اسباب و مسببات را به صورت حلقههایی زنجیروار تصور کنیم که انتهای آن به دست خداست و او به عنوان سلسله جنبانِ اسباب و مسببات در این زنجیره مؤثر است، به گونهای که اگر خدای متعال حلقه اول زنجیر را به حرکت درنیاورد بقیه حرکت نمیکنند.
در این مرتبه، حوزه توکل قدری وسیعتر میگردد و انسان متوجه میگردد حتی اسبابی هم که در اختیار خود او است، چه قوای بدنی و چه قوای روحی و چه اسبابِ خارج از وجودِ شخص او، همگی حلقههایی از یک سلسله هستند که ابتدای آنها به دست قدرت خداست و او هر گاه سرسلسله را به حرکت دربیاورد اینها اثر میکنند. در مقابل همه اینها، انبیا آمدند بشر را به سوی خدای متعال متوجه کردند و برای او این آموزه را آوردند که خدای متعال بهتر از هر کسی میتواند به انسان کمک کند، و با نشان دادن راه ارتباط با خدا، مردم را به این حقیقت تشویق کردند که به جای پناه بردن به جن و ارواح بر خدا تکیه کنند.
بحث در جلسات گذشته به اینجا رسید که ایمان در حقیقت به رابطه ربوبیت و عبودیت بین خدا و انسان تعلق دارد و این رابطه عملا در دو چیز ظهور پیدا میکند؛ یکی اینکه انسان نیازمندیهای خود را از خدا بخواهد و دیگر اینکه در مقابل او خضوع نموده، اوامرش را هم اطاعت کند. رابطه ربوبیت و عبودیت بدین معناست که خدای متعال غنی است و ما فقیریم « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُم الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ اى مردم شما نیازمند به خدائید و تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. اما چگونه میتوان به خدا اعتماد کرد و تفاوت مردم در این زمینه در چیست؟ پاسخ به این مسأله را از این نکته آغاز میکنم که انسان وقتی به چیزی احساس نیاز میکند (اعم از خوراک یا چیزی دیگر)، تلاش میکند آن نیاز را برطرف کند و خواسته فطری و غریزیاش را ارضا نماید.
توکل به خدا
« وَ أَیُّوبَ اًذ نَادَی رَبَّهُ أَنٍّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ و أَنتَ أَرحَمُ الرَّاحِمِینَ فَاستَجَبنَا لَهُ فَکَشَفنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍ، وَ آتَینَاهُ أَهلَهُ وَ مِثلَهُم مَّعَهُم رَحمَةً مٍّن عِندِنَا وَ ذِکرَی للعَابِدِینَ وَ اًسمَاعِیلَ وَ اًِدرِیسَ وَ ذَا الکِفلِ، کُلٌ مٍّنَ الَصَّابِرِینَ وَأَدخَلنَاهُم فِی رَحمَتِنَآ، اًِنَّهُم مٍّنَ الصَّالِحیِنَ وَذَا النُّونِ اًِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَّن نَّقدِرَ عَلَیهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ اًِلَهَ اًِلاَّ أَنتَ سُبحَانَکَ اًِنٍّی کُنتُ مِنَ الظَّالمِیِنَ فَاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّینَاهُ مِنَ الغَمٍّ، وَکَذَلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ ».
« وَاِذَاکُنتَ فیهِم فَاَقَمتَ لَهُمُ الصَّلوةَ فَلتَقُم طَآئِفَةٌ مِنهُم مَعَکَ وَلیَاخُذُوآ اَسلِحَتَهُم فَاِذَاسَجَدُوا فَلیَکوُنُوا مِن وَرَآئِکُم وَ لتَاتِ طَآئِفَةٌ اُخری لَم یُصَلوُا فَلیُصَلوُا مَعَکَ وَلیَاخُذُوآ حِذرَهُم وَاَسلِحَتَهُم وَدَّ الذَّینَ کَفَرُوا لَوتَغفُلُونَ عَن اَسلِحَتِکُم وَ اَمتِعَتِکُم فَیَمیلُونَ عَلَیکُم مَیلَةً وَاحِدَةً وَلاَجُنَاحَ عَلَیکُم اِن کاَنَ بِکُم اَذیَ مِن مَطَرٍ اَوکُنتُم مَرضَیَّ اَن تَضَعُواَّ اَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم اِنَّ الله اَعَدَّ لِلکَافِرینَ عَذَاباً مُهینًا ».
رابعاً تحلیل محتوایی جوابهای پاسخگران نشان میداد که دو نوع رفتار متوکلانة در بین دانشجویان وجود دارد: رفتار متوکلانة منفعلانه که در آن فرد کار را به عهدة خدا میگذارد تا خداوند تدبیر آن کار بعهده بگیرد، و رفتار متوکلانة فعالانه، که در آن فرد حتیالامکان کوشش و تدبیر فردی و اجتماعی خود را به کار میاندازد و از اسباب و وسایل مادی در راستای رسیدن به مقصد کوشش میکند ولی وقتی به حالتِ استیصال و اضطرار رسید، آنوقت بجای ناامیدی دست به دامن پروردگار شده از او کمک میطلبد و در نهایت نیز کار خویش بدو واگذار میکند تا تدبیر امر او را بعهده بگیرد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر